نوشته اصلی توسط
وحید۴۷
اه اه
همه فقط شعار میدن ک خیلی خوبه و از اینجور چیزا
خبر ندارن وقتی ۲۵ سالته ولی بهت میگن کلاس چندمی یعنی چی!!!
نمیدونن وقتی حتی پسراهم نمیان باهات رفیق شن چی ب روزت میاد!!!
دخترو ک دیگه ولش کن، هیچی نمیگم₩
نمیدونن تنهایی یعنی چی!
نمیدونن وقتی یکی پنج شیش سال ازت کوچیکتره ولی مثل بزرگترا باهات حرف میزنه و دستور میده چه حالی پیدا میکنی
نمیدونن وقتی تو دانشگاه گروه بندی میکنن کلاسو همه دوتا ستا همدیگرو انتخاب میکنن ولی تو تهش تنها میمونی و هیشکی ورت نمیداره یعنی چی!!!!
نمیدونن تو فامیل.
ولش کن اصلن
به نظرم برای پسر تا حدودی آسون نیست و درصد زیادش برمیگرده به برخورد و فرهنگ جامعه
اما دیگه نباید اینقدر هم سخت باشه
میبینید که توی مواردی که فرمودید، مسئله ی بولدتر برخورد جامعه و اطرافیان هست که ایراد داره
نمیدونم نیک وی آچیچ رو میشناسید یا نه، یه آقای امریکایی هستن که مادرزادی به خاطر یه سندروم بدون دست و پا به دنیا اومدن و به مرد بی دست و پا شهرت دارن الان
اگه داستان ایشون رو بخونید به خصوص در مورد ازدواج که برای ماها حالب تر هست
همسرش با اینکه سالمه ولی ایشون رو برای زندگی انتخاب کرده
و دلیل انتخابش هم این بود که تمام چیزهایی که از یه مرد انتظار داشته رو توی وجود و شخصیت نیک دیده و برای همین باهاش ازدواج کرده.
حالا فکر کنید ما ایرانی ها چطوری برخورد داریم با این دسته آدم ها!
یا اون خاطره ی دکتر حسابی که تو دوران تحصیلشون تو امریکا بوده
میگن : تو یه کارگروه با دختری به اسم کاترینا و یه پسر به اسم فیلیپ که نمیشناختم هم گروه شدم
از کاترینا پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟
گفت آره ، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه
گفتم نمیدونم کیو میگی!
گفت همون پسر خوشتیپ که معمولا پیرهن وشلوار روشن شیکی تنش میکنه
گفتم نمیدونم منظورت کیه!
گفت همون پسری که کیف و کفشش همیشه ست هست با هم
باز هم نفهمیدم منظورش کی بود!
کاترینا تن صداش رو یه کم پایین آورد
و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچر میشینه...
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر
آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه
چقدر خوبه مثبت دیدن
اگر کاترین از من در مورد فیلیپ میپرسید چی میگفتم؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!!
وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم!
حالا این موضوع متاسفانه میشه به خیلی از ما ایرانی ها تعمیمش داد
حتی توی زندگی و مسائلی که داریم
خیلی وقت ها هست قدر داشته ها رو نمیدونیم و همش شکوه میکنیم.
به نظرم زندگی کردن یه هنر هست که باید آدم یاد بگیره این هنر رو که بتونه موفق عمل کنه و خوشبخت بشه.
یکی از پسرهای اقوام با دختری ازدواج کردن که قیافه ی ایشون معمولی هست
ولی پسره خوشتیپ هست
طوری که هر کسی این ها رو میبینه میگه پسره خیلی سرتره ، یقینا دختر خوشگلی براش پیدا میشده چرا با این دختر ازدواج کرده
روز عقدشون همه ی پسرهای فامیل هر کدوم یه چیزی میگفتن که فلانی مغزش تاب برداشته دختر قحطی بود مگه!
یکی میگفت حالا دماغش رو باید حتما عمل کنه حداقل!
یکی میگفت باید براش رژیم غذایی خاصی بذارن یه ذره جون بگیره و ..
من هم گفتم علف باید به دهنم بزی شیرین بیاد! حالا لابد ایشون یه چیزی تو وجود این دختر دیدن که انتخابش کردن شما چرا حرص میخورین!
نمیخوام منکر این باشم که دخترهای خوشگل با شخصیت خوب پیدا نمیشن
ولی آدم وقتی با این دختر برخورد داره شخصیت و رفتارش انقدر خوب و متین و مهرون هست که اصلا زیاد خوشگل نبودن قیافه اش به چشم نمیاد.